علت کمرنگ بودن ماه رمضان در ادبیات داستانی معاصر
به گزارش وبلاگ نت مالزی، از این رمضان و آیین هایش در ادبیات داستانی معاصر ایران کمتر ردی دیده می گردد، هرچند نمی توان گفت درباره آیین های دینی و ملی دیگر هم اتفاق خیلی پررنگی می افتد، اما با توجه به اهمیت ماه رمضان در زندگی مسلمانان و به خصوص ایرانیان، این موضوع در آنالیز ادبیات داستانی ما می تواند یک جای خالی عظیم باشد.
به گزارش گروه فرهنگی وبلاگ نت مالزی، ماه رمضان در ایران پر از آیین های به یادماندنی بوده و بخش ماندگاری از خاطرات هر مسلمان و حتی غیرمسلمان را به خود اختصاص داده است. سفره های افطار و سحری و عبادت های جمعی، کوشش برای بهتر بودن زندگی فردی و به تبع آن اجتماعی همه در ماه میهمانی خدا و بسیاری موارد دیگر، این ماه عزیز و دوست داشتنی را به بخش مهمی از حافظه جمعی ما بدل نموده است. بااین همه، اما از این رمضان و آیین هایش در ادبیات داستانی معاصر ایران کمتر ردی دیده می گردد، هرچند نمی توان گفت درباره آیین های دینی و ملی دیگر هم اتفاق خیلی پررنگی می افتد، اما با توجه به اهمیت ماه رمضان در زندگی مسلمانان و به خصوص ایرانیان، این موضوع در آنالیز ادبیات داستانی ما می تواند یک جای خالی عظیم باشد. همین موضوع بهانه ای شد تا سراغ محمدرضا شرفی خبوشان برویم و با او درباره جای خالی رمضان در ادبیات داستانی ایران حرف بزنیم. صریح و بی پرده هر سوالی که به ذهن مان رسید، پرسیدیم و او هم صریح و صادقانه جواب داد تا هر دو طرف مصاحبه تمام کوشش خود را برای درک لااقل بخش هایی از موانع این مساله به کار گرفته باشیم.
شرفی خبوشان از نویسندگان پیروز این سال هاست که اغلب آثارش با اقبال خوبی روبرو شده و جوایز متعددی را هم از آن خود نموده اند. رمان بی کتابی او جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در بخش ادبیات و نثر معاصر در دوره سی وپنجم و همچنین جایزه ادبی جلال آل احمد را به دست آورد، مجموعه داستان بالای سر آب ها جایزه کتاب سال دفاع مقدس را از آن خود کرد. او همچنین جایزه بهترین اثر در بخش رمان نوجوان جشنواره داستان انقلاب برای مو های تو خانه ماهی هاست و جایزه بهترین اثر در بخش رمان عظیمسال جشنواره داستان انقلاب برای رمان روایت دلخواه پسری شبیه سمیر را دریافت نموده است. مشروح مصاحبه را در ادامه از نظر می گذرانید.
در ادبیات داستانی ما کمتر ردی از ماه رمضان دیده می گردد، دلیل این موضوع چیست؟
پژوهشی در این باره صورت گرفته است؟
نه، اما همین که مخاطبان ادبیات داستانی ما رمان یا داستانی را با این موضوع در ذهن خود ندارند، نشان می دهد کم کاری ها در این زمینه بسیار است.
با شما موافقم، اما به نظرم بهتر است پژوهشی در این زمینه انجام گردد. طبعا درباره کم کاری درست می گویید، اما باید بتوانیم براساس یک کار پژوهشی دقیق ریشه های این موضوع را بیابیم و به فکر راهکار هم برای آن باشیم.
اگر از خود شما بخواهم یک داستان یا رمان با موضوع ماه رمضان به من معرفی کنید، مورد خاص یا اثر قوی ای که در ذهن مخاطب ماندگار باشد، به ذهن تان می آید؟
در داستان مدرن ایرانی نه، اما در کتاب های پیشینیان قصه و حکایت های زیادی هست که به نظم یا نثر از ماه رمضان گفته اند، مثلا در آثار سعدی، عبید زاکانی و مولوی نمونه های خوبی از این موضوع را می توان دید.
اما در داستان معاصر نه.
بله، در این مورد با شما موافقم و فقط حرفم این است که موضوع آن قدر مهم و جدی است که احتیاج به یک پژوهش قوی داشته باشد، وگرنه در این شکی نیست که ماه رمضان با توجه به صندلی ویژه ای که در زندگی مسلمانان دنیا و همین طور مردم ایران دارد، باید سهم عظیم تری هم در ادبیات داستانی ما داشته باشد. با احتساب این و نگاه به بقیه ماه ها و آداب و رسوم و باور ها و همه مواردی که انتظار انعکاس آن ها را در داستان امروز داریم، واقعا ماه رمضان کمرنگ است و چندان به آن پرداخته نشده، آن هم درحالی که 30 روز یعنی یک ماه از هر سال عمر یک مسلمان را به خود اختصاص می دهد. اما اینکه چرا چنین اتفاقی افتاده، باید دقیق آنالیز کرد و دید چرا نویسندگان به سمت این موضوع مهم نرفته و از آن در داستان هایشان بهره نبرده اند.
درواقع موضوع از این جهت جالب تر هم می گردد که می بینیم ماه رمضان علاوه بر جنبه دینی و اهمیتی که در زندگی یک مسلمان دارد، ابعاد نوستالژیکی هم در ذهن ما دارد که به نویسنده یاری می نماید از منظر داستانی هم بتواند با آن دست به خلق بزند و سراغ گنجینه خاطرات خود و حافظه جمعی مان برود و روایت ها و خاطرات زیادی را به دل داستان بیاورد.
خب حالا به نظر شما چرا این شرایط ایجاد شده؟ چرا نویسنده ایرانی کمتر سراغ این گنجینه رفته است؟
در سینما و البته بیشتر سریال ها کوشش هایی شده که ماه رمضان در بستر داستان نقش داشته باشد، یعنی بروز تصویری و سینمایی داشته، اما در ادبیات داستانی به دلایل زیادی کمرنگ است، البته باز هم تاکید می کنم این موضوع احتیاج به پژوهش دارد و آنچه را که در این زمینه رخ داده، از نگاه خودم بیان می کنم. به نظر من دلیل اصلی این کم کاری خود نویسنده ها هستند. ادبیات داستانی مدرن در ایران عمر چندانی ندارد، شاید کسانی که آغازگر این ادبیات در ایران بوده اند دغدغه و گرایش های دینی نداشته و آن را در محدوده تفکرات خود پیش می برند. همه می دانیم که اغلب نویسندگان قبل از پیروزی انقلاب روشنفکر بودند و تمایلی نداشتند که دین و گرایش های دینی و تصویری از آن را در آثار خود ارائه نمایند. در موارد بسیاری هم می بینیم که بعضی نویسندگان هیچ اعتقاد دینی ای نداشته و حتی علیه دین هم داستان ها و نوشته هایی را دارند، طبیعتا نمی توانیم از آن ها توقع داشته باشیم چهره ای از دین و ماه رمضان و دیگر آیین های دینی در آثار خود ارائه نمایند. بعد از پیروزی انقلاب است که نویسنده ها به سمت دین و نوشتن داستان های دینی می فرایند.
اما بعد از پیروزی انقلاب هم این اتفاق درباره ماه رمضان رخ نداده است، رمان های خوبی با موضوع واقعه کربلا و زندگی ائمه معصومین داریم، اما رمضان باز هم موردتوجه قرار نگرفته، ضمن اینکه خودتان هم تاکید کردید این اتفاق درحالی افتاده که ماه رمضان بار داستانی زیادی برای نوشتن دارد...
قبول دارم، رمضان علاوه بر پیوند در باور و اعتقاد ما تا حد زیادی در زندگی روزمره ما خود را نشان می دهد و باید روبروه های زیادی با آن در ادبیات داستانی داشته باشیم و طبیعی است متوقع باشیم نویسنده مسلمان بعد از انقلاب در داستانش محملی برای ظهور و جلوه ماه رمضان داشته باشد، اما بیایید شرایط و آسیب های این دوره را هم تا حدی که در این مصاحبه امکانش را داریم، آنالیز کنیم. به نظرم بعد از پیروزی انقلاب نویسنده ها اعتمادبه نفس کافی نداشتند برای پرداختن به مضامینی که بخش مهمی از زندگی و دنیا بینی ما را تشکیل می داده اند. بخش زیادی از ادبیات داستانی ما به وسیله ترجمه وارد شده و همین هم بر انتخاب مضامین و فضا های داستانی ما تاثیر گذاشته، درست است که فرایند نویسندگانی که روی خوشی به دین نشان نداده و گاهی دین ستیزی هم نموده اند، ادامه پیدا ننموده، اما تاثیر آن ها و همچنین ادبیات مدرن که وارداتی بوده و تحت تاثیر فرهنگ و فضای غرب، هنوز در کشور ما پررنگ است. ما هنوز هم خودمان را در موارد بسیاری جدی نمی گیریم و فکر می کنیم مرغ همسایه غاز است.
برای همین است که هنوز هم باور ننموده ایم آداب و رسوم ملی و مذهبی ما غنایمی هستند که می توانیم سراغ شان برویم، همین فرهنگ است که قرن هاست به زندگی ما رنگ متفاوتی بخشیده و می تواند به داستان هایمان هم حال و هوای تازه ای بدهد.
اجازه بدهید سوالم را شفاف تر بیان کنم. ما از معدود کشور های مسلمان دنیا هستیم که مذهب رسمی مان تشیع است. طبیعی است که پرداختن به فرهنگ تشیع در کشور ما پررنگ باشد. این موضوع موجب نشده ما بیشتر سراغ آیین های خاص شیعیان در داستان برویم و کمتر توجه مان به آیین های همه گیرتر مسلمانان جلب گردد؟
نه، اصلا این طور فکر نمی کنم و باز هم تاکید می کنم مساله اصلی خود نویسنده ها هستند. این نویسنده است که باید به محیط پیرامون و زندگی اش توجه کند و فرهنگ و مسائل پیرامونی جامعه را آن طور که باید بشناسد، درواقع نویسنده باید به شناختی از فرهنگ محل زیست خود رسیده باشد که بتواند در بستر آن داستان خلق کند.
ضمن اینکه اعتقادات نویسنده هم در نوشتنش بسیار مهم است، مسلما نویسنده ای که به ماه رمضان اعتقاد نداشته باشد، نمی تواند از آن به خوبی در داستان استفاده کند. نویسنده ای که شناخت کافی و درست از فرهنگ رمضان و حال و هوای ظاهری و باطنی آن پیدا ننموده باشد، نمی تواند یک اثر خوب بنویسد که در آن نگاه سطحی و صرفا تبلیغی حاکم نباشد. درواقع این درک درست از هر اتفاق و پدیده است که موجب می گردد نویسنده بتواند از فرهنگ و ارزش های مدنظرش عمیق حرف بزند. به نظرم موضوع به هیچ وجه سیاسی نیست.
یعنی این کم کاری حتی ناخواسته هم با تاثیر دریافت از سیاست ها پیش نیامده است؟
به هیچ وجه...، چون ما همان قدر که به رمضان کم پرداخته ایم، سراغ نوروز و آیین های ملی هم نرفته ایم. ما در ایران آیین های بسیاری داریم که دینی و مذهبی هم نیستند، اما هیچ نویسنده ای سراغ آن ها نرفته است. مشکل ما باور های نویسنده ایرانی است و یا به عبارت بهتر و درست تر عدم باور او... عدم باور به اینکه در وطن خود و در دل آیین ها، فرهنگ و خرده فرهنگ هایمان گنج عظیمی است که می تواند با آن ها صحنه های داستانی درخشان و روابط انسانی پیچیده ای را نشان دهد که آدم امروز جامعه ایران هم خود، زندگی، فرهنگ و جامعه اش را در دل آن ها تماشا کند و تاثیر بگیرد. این باور نداشتن خودمان است که به ما لطمه می زند و از رمضان گرفته تا نوروز و هر امر دیگری را در داستان هایمان به حاشیه می راند. مساله ماییم، باید به جایی برسیم که بخواهیم به داشته هایمان افتخار کنیم و هویت، تمدن و فرهنگی را که صاحبش هستیم، بشناسیم و از آن استفاده کنیم.
اصلا ما چرا به اینجا رسیده ایم؟ به این همه انکار خود....
ما همیشه در روبروه با غرب خودمان را کوچک دیده و فکر نموده ایم آن ها صاحب همه خوبی های عالمند و ما کم هستیم. بخشی از ماجرا را می توان در سفرنامه های مستشرقان دید، اغلب آن ها در نوشته های خود این طور روایت نموده اند که خیلی از ما بهترند، تا توانسته اند ما را تحقیر نموده و چشم شان را بر تمدن، فرهنگ و خوبی ها و اخلاق های پسندیده ما بسته اند.
ما هم بعدتر این کتاب ها را خوانده و خودمان را در آینه ای که آن ها مقابل مان گرفته بودند، نگاه نموده ایم، بعد هم رسیده ایم به یک خودتحقیری که کم کم مزمن شده و باور نموده ایم که ما خیلی کم و کوچک هستیم. اما دیگر وقتش رسیده که خودمان و داشته هایمان را مرور کنیم. دست از بی انصافی نسبت به خودمان برداریم و به دور از تعصب و با نگاهی شفاف ایران و داشته های فرهنگی اش را بشناسیم و از آن ها استفاده کنیم. ماه رمضان، ایام نوروز و خیلی چیز های دیگر آیین هایی دارد که می تواند از دل داستان های ما بیرون بزند، هم حال وهوای تازه ای به داستان ها بدهد و هم فرصت برخورد بهتر نویسندگان و جامعه را با فرهنگ ایرانی فراهم کند. فکر کنم حالا بهترین زمان ممکن است که برویم سراغ کشف دوباره خودمان و بهره برداری از داشته هایمان.
بازگشت به هویت ایرانی مان؟
نه، نمی خواهم بگویم بازگشت؛ بازگشت یک جور حس عقب ماندن را به آدم القا می نماید... ما حالا تجربه های زیادی کسب نموده ایم و می توانیم خودمان را با این تجربه ها از نو کشف کنیم و با تمرکز بیشتر و دقت بهتر دنیا مان را ببینیم، واکاوی کنیم و آن را بنویسیم.
منبع: خبرگزاری دانشجو