چرا علی شریعتی خودکشی نکرد؟

به گزارش وبلاگ نت مالزی، با این همه شریعتی مرگ خود را به جلو نمی اندازد و در همان نوشته چندخطی وصیت گونه علت انصرافش را می نویسد: نه… هنوز خیلی کار دارم، چشم هایی که از زندگی عزیزترند، انتظار مرا می کشند

چرا علی شریعتی خودکشی نکرد؟

سوسن شریعتی| علی شریعتی، یک سال قبل از اینکه بمیرد - در شروع سال 1355 - نوشته بود که می خواهد خود را بمیراند: اگر اجباری که به زنده ماندن داشتم نبود خود را در برابر دانشگاه آتش می زدم، همان جایی که 22 سال پیش آذرمان در آتش بیداد سوخت، او را در پیش پای نیکسون قربانی کردند! …آن سه یار دبستانی را….

این چند خط از زمانی که برای اولین بار در پشت مجموعه آثار یک با مخاطب های آشنا نهاده شد (یعنی در آذر 1356) و در خارج از کشور به چاپ رسید تا به امروز هزاران بار نقل شده است و همواره در ربط با روز دانشجو…!

یا برای اینکه پای نیکسون و امپریالیسم دنیا خوار را وسط بکشند، یا پای استعمار پیر - انگلیس - را یا اصلاً پای خود شریعتی را که مثلاً مثل همواره تاریخ و داستان را با هم قاطی نموده است (این آخری را دوست عزیز احمد زیدآبادی پارسال نوشته بود).

اما تا این لحظه کسی درباره موضوع این یادداشتِ چندخطی و ناقص که در خلوت نوشته شده و بوی وصیت می دهد سخن نگفته است: چرا شریعتی می خواهد مرگش را جلو بیندازد؟ علت قریب دارد یا علت بعید؟

چون نوشته هایش را بر سردر روزنامه کیهان می بیند (بهمن 54) و پس از سال ها خوش نامی و پرستش توتم که قلم او است برایش ناگوار است؟ چون زمزمه های نکوهش و پوزخند های موذی منتشر است؟ چون قند ها دارد آب می گردد در دل همه آن هایی که چهار سال از دست این متفکر جوانی که یکه تازی می نموده دلخور بوده اند؟

میل به خودکشی در او شاید علت طولانی تری داشته باشد و محصول یک سلسله فشار جانکاه پنج ساله است؟ پنج سال ارکستراسیون برای انهدام یک خلاف خوان:

در سال 1350 - بعد از پنج سال تدریس - مدیریت دانشگاه یادش می افتد که با دکترای ادبیات نمی گردد تاریخ درس داد؛ پنج سال سخن گفتن درباره کدام مذهب و فتواباران شدن؛ اثبات مدام حسن نیت و اعتبار پروژه اش برای مخاطب جوان و معترض و منتقدی که از بالکن حسینیه ارشاد اطلاعیه پخش می نماید؛ 9 بار بازپرسی در فاصله 47 تا قبل از دستگیری در سال 52؛ هفده ماه زندان در تک سلولی و دست آخر آبرویی که قرار است برود با چاپ بدون اجازه مقالاتش در روزنامه دولتی کیهان، حدوداً یک سال پس از آزادی از زندان…، برای خودکشی کافی است.

برای جوانی مثل شریعتی که تا چهار سال قبل از این نوشته - در سی وشش، هفت سالگی- نامش بر سر منبر ها است (به نفرین)، بر سر زبان ها است (به آفرین)، آثارش نقل ونباتی در سطح کشور تکثیر می گردد (در تیراژ صدهزاری) و به روایت اسناد ساواک در سخنرانی هایش در روز های آخر حسینیه ارشاد گاه سه هزار نفر شرکت داشته اند…، فراموش شدن یا به رسمیت شناخته شدن علت میل به مردن نیست.

او در این پنج سال نشان داده که هر دری بسته می شده، در دیگری را گگردده است. با این همه این خونموده به مرگ و توطئه معلوم است که با قیل وقال ها هم که خوب کنار آمده باشد با بی شرمی کیهان ها نمی تواند کنار بیاید. میل به مردن برای شریعتی، ترس از لجن مال شدن است: این هم درد بزرگی است که مردی مشتاق مرگ خوب مردن، در راه آرمان و ایمان… لجن مالش نمایند.

هر کس به دلیلی خود را می کشد: از دست ساختار یا به یُمن شایعه، چون دوست تنها گذاشته یا، چون دشمن جفا می نماید… آبرو؟ تنهایی؟ خستگی؟ غیبتِ امید؟ نابودی چشم انداز؟ با این همه شریعتی مرگ خود را به جلو نمی اندازد و در همان نوشته چندخطی وصیت گونه علت انصرافش را می نویسد: نه… هنوز خیلی کار دارم، چشم هایی که از زندگی عزیزترند، انتظار مرا می کشند.

موضوع همین است: برای خود را نکشتن باید هنوز خیلی کار داشت و البته چشم هایی که تو را منتظر باشند.

منبع: فرادید

به "چرا علی شریعتی خودکشی نکرد؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "چرا علی شریعتی خودکشی نکرد؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید